عيد ولايت
شاعر: حالى اردبيلى
صبح سعادت دميد عيد ولايت رسيد
فيض ازل يار شد نوبت دولت رسيد
در خم گيسوى يار، بود دلى بى قرار
بعد بسى انتظار، مژده رحمت رسيد
درگه رحمت گشود ظلمت غم را زدود
سنبل تر وانمود لمعه طلعت رسيد
شعشعه نور شه داد به عالم ضيا
آتش آذر فسرد رشحه خلعت رسيد
از كرمش بر گدا داد مى جان فزا
گفت بخور زين هلا كز خم جنت رسيد
روى به گلزار كن پشت به اغيار كن
دوره شدت گذشت نوبت راحت رسيد
خيز و بزن الصلا بر در هر پارسا
باده شدستى حلال حكم حقيقت رسيد
بَهر شه انما خواند رسول خدا
آيه «اكملت لك» كز سوى عزت رسيد
وقت رجوع نبى، از سفر مكه شد
منزل خم را ز حق حكم امامت رسيد
شه ز جهاز شتر كرد به پا منبرى
و ز قدم شه بر آن عز و شرافت رسيد
دست على برگرفت برد به بالاى سر
تا به همه مردمان ديدن طلعت رسيد
گفت: اَيا مردمان آمده بلّغ ز حق
چون تو رسولى بگو وقت وصايت رسيد
گشته على ولى، بر همگى پيشوا
از پى اكمال دين امر عنايت رسيد
نور على جلوهگر بر همه جنّ و بشر
طاعت او مستقر بهر عبادت رسيد
مژده به اهل وفا حبّ شه قل كفى
از كرم ذوالمنن بر همه منت رسيد
خاصه بر آن سالكان در ره شه رهروان
كز كرم شير حق لطف و عنايت رسيد
هر كه جمالش بديد مهر رخش برگزيد
باده خلّت كشيد بر سر عزّت رسيد
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}